جمعه ۱۴ آذر ۹۹
۰ نظر
من با پسر دوم ملک المتکلمین هر یک هفته ، دو هفته یکبار به چاپار خانه رفته برای پدرانمان کاغذ می فرستادیم .روزی پاکت به دست به طرف چاپارخانه می رفتیم که ناگهان از وسط میدان شاه غوغای غریبی پیدا شد ، بدانسو دویدیم و...
من با پسر دوم ملک المتکلمین هر یک هفته ، دو هفته یکبار به چاپار خانه رفته برای پدرانمان کاغذ می فرستادیم .روزی پاکت به دست به طرف چاپارخانه می رفتیم که ناگهان از وسط میدان شاه غوغای غریبی پیدا شد ، بدانسو دویدیم و...