در یک از شهرهای ایران اتفاقی بسیار نادر برای یک از هموطن ها عزیزمان افتاده است که همگان را متعجب کرده است ...
این داستان را از زبان خود او می شنویم...
« یک روز مثل روزهای دیگه در کنار فامیل بودیم ...
گوشیم زنگ خورد ...
گوشیم رو برداشتم ...
دیدم خودمم ...
خیلی تعجب کردم با خودم گفتم آخه خودم چجور به خودم زنگ زدم ... ؟؟؟ اصلا من خیلی حوصله خودمو دارم ؟؟؟
... رد تماس ...
دوباره یک ساعت بعد اون خودم زنگ زد ...
گفتم شاید کار واجبی دارم !!!!!!!! میمیرم جواب بدم ؟؟؟؟؟؟
وصل کردم ...
اون خودم ناراحت بودم قطع کردم ... /:
»
خدایی نشستی داری میخونی ؟؟؟؟؟
منتظر چی هستی ؟؟؟؟؟
از دنیاهای موازی زنگ زده باشن ؟؟؟
نسخه دوم خودم ؟؟؟؟؟
حتما دانشجوم هستی ؟؟؟
خدایا خودت به جوانان ما رحم کن
#طنز
دیالوگ از حامد آهنگی هنرمند عزیز ما
از این مطلب خوشت اومد ؟ با کلیک روی اینجا باز هم از این مطالب بخون !
منتظر نظرات سازنده شما هستیم !
ممنون از نگاه های قشنگتون !
اگه خوشتون اومده ما رو در هر کدام از شبکه های اجتماعی که مایلید دنبال کنید :